Monday, May 22, 2006

زبان ِ بیان یا جادوی ِ کلام

قفس گرسنگی!
دانته در یکی ازشاه سرودهای دوزخ از زبان یکی ازمحکومین که به دلیل دیگری باید درد جان شکاری را تحمل کند داستان غم انگیزی را بیان میکند که در جریان آن به دستوراسقف نابکاری مرد محکوم در حیات زمینیش همراه با چهار تن ازفرزندانش در حصاری محبوس میشوند .اسقف همه ی روزنه ها را به گونه ای مسدود میکند که زندانیان از گرسنگی بمیرند!
در شرح ماجرا محکوم شاهد مرگ غم انگیزعزیزان خویش است ولی در فضای سحر آمیز داستان جملاتی مثل"سپس گرسنگی از رنج قوی تر شد"،از قرن سیزدهم به این سو معلوم نمیکند که آیا محکوم برای گریز از گرسنگی مردارکودکان خود را خورده است یانه؟ این هنر دانته است که در حجم روشن عدم قطعیت- شعورنجیب شک را به تعصب حماقت بار یقین که در دنیا جرثومه ی همه ی خشونت هاست نمیفروشد !
فرزند کشی!
بدون شک تراژدی -رستم وسهراب-یا -آئین فرزند کشی ِما ایرانیان تا دنیا دنیاست چون نگین درخشانی بر تارک تاج اظهارات بشری خواهد درخشید! دراین غم نامه نیزباور قطعی ِاینکه "پدر پسر را نمیشناخته!"اگرغیر ممکن نباشد بسیار دشوار است. ایجاد چنین هنری است که فردوسی را درصدر صف بزرگان حکمت وهنر مینشاند.
پدر کشی!
اینجا یونان نیست که ادیپ نگون بخت نادانسته پدر بکشد وبا مادر هم بستر شود! و در آن وادی آئین زشت تر از فرزند کشی یعنی پدر کشی را بنیان نهد! در آن وادی پدر کش نادانسته دست به خون پدر میشوید وچون پرده ی جهل فرو می افتد چشمان خویش به چنگال تیز وبیرحم پشیمانی برمیکند! اینجا ایران است! پدر باشی آنهم رستم وجهان پهلوان ویال وکوپالِِ ِ خویش بر فرزند ببینی واو را نشناسی ؟ آنهمه فرصت یابی وندانی؟ پدر وارفرزند بفریبی ! وبر سینه اش نشسته جگر گاهش بدری! تازه چشم خویش بر نکنده به راه خود بروی؟ تو رستمی وپدری ایرانی ! تو اگر هزارن نام نیک برده باشی آمده ای که در سرزمین من فرزند کشی را بنیان نهی!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home