Sunday, March 18, 2007

بهاریه

بهاردیگری درراه است، بهاری که خندان لب و گشاده دست برزمین این گوی تنهاوغلتان وسرگردان ویگانه تکیه گاهمان باهزاران هدیه ی رنگارنگ وگرانقدربه روی مافرزندان قدرناشناس آدم، آغوش مهرمیگشاید شایدآدمی رافرصت دیگری باشد، تادست ازتخریب زمین برداردوبه جای بریدن گلوی همنوع خویش به تیغ تیزجهل، دمی هم به پرده گیری ازاسرارعشق ومستی بنشیند.آدمی هنوزاینجا وآنجا وهرجادرسراشیب دره ی هولناک سرکوب آزادی بیان روبه سقوط دارد.درکارآزاروشکنجه ی همنوع وساخت وساز زندانهای عجیب وغریب که عقل شیطان هم به آن قد نمیده دراه ابراستادی طی میکند.درسالهای رکود و گندیدگی وتعفن فرهنگی وابتذال، کشتی جریان نوآوری هاوکشف راههای مسالمت آمیز وصلح جویانه به گِل نشسته.نسلها خروارخروار می آیندومیروند.ازعشق ها کهنه نامه ای پر از آه و افسوس و از جنگ‌ها شمشیرهای خون چکان و از گلزار فکر بشرتنها دفتری گرد گرفته وموش جویده باقی ماندست.ما ازآسمان پر رمز و راز و زمین وخورشید تابناک روی برگرفته ایم ودرمکتب شریرترین شیاطین، شیطنت می آموزیم ودرتورِعنکبوتی دام جهل وخرافه دست وپا میزنیم.شگفتا که بشرآنگونه که بدنی که به تازیانه عادت کنددیگردردرااحساس نمیکندبه آبرو وشرف ازدست رفته ی خود عادت کرده است.علف جائی میرویدکه گوسفندنیست وگوسفندان جائی کاغذ میجوندکه علف نمیروید.دیری است که ازخنده ی تمسخر هرزگان حکیمان دانا ترک یارودیارکرده اند.مردم فریبان به مسند خدایان تکیه دارندورجم وحدشریعت را راه رستگاری آدمی میپندارند.عشق را به تازیانه فرو میکوبند وعاشق راسحرگاهان زیربوته ی پیر پرگل نسترنی بابی حیائی رگ میزنند.رقص، لرزش چندش آورکریه اجساد ِدرهم کوبیده ای است که ازجرثقیل آونک می شوند.بهاردرراه است اگرازکردوکارخویش پشیمانیم، اگردانسته ایم که به خودوزمین خیانت کرده ایم.هنوزمجال هست.بیائید پیش ازآن سقوط هولناک همیشگی برای پیوندیافتن با یکدیگربرای تلقین حس اعتمادواطمینان به هم برای تبادل افکار وچاره جوئی به هم فرصت دهیم.گردهم بیائیم ودوراز هیا هو بانگ حیوانی وعربده کشی جهال باهم به سخن درآئیم واغلب مکث هائی به گفت ِخویش دهیم تا مجال فکرکردن به دست آید.شمشیر فرونهیم وتدبیر پیشه کنیم وگرنه زین پس عشق وآبادی زمین را درخاطره ی پرازبغض وگریه ی رویا هامان درکویری سوخته جستجو خواهیم کرد. باخبرباشیم !بهاردرراه است!!!.
ابوغریب بخارائی

Sunday, October 29, 2006

حسنک کجایی؟

گاو ما ما می كرد. گوسفند بع بع می كرد. سگ واق واق می كرد. و همه با هم فرياد می زدند:
حسنك كجايی؟
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود. حسنك مدت های زيادی است كه به خانه نمی ‎آيد. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تی شرت های تنگ به تن می كند. او هرروز صبح به جای غذا دادن به حيوانات جلوی آينه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهای خود گلت می زند. ديروز كه حسنك با كبری چت می كرد، كبری گفت تصميم بزرگی گرفته است. كبری تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت می كرد. پتروس هميشه جلوی كامپيوترش نشسته بود و چت می كرد. پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد می كرد چون زياد چت كرده بود. او نمی دانست كه سد تا چند لحظه‌ی ديگر می شكند. پتروس در حال چت كردن غرق شد. برای مراسم دفن او كبری تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روی ريل ريزش كرده بود. ريزعلی ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت. ريزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ريزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد. كبری و مسافران قطار مردند. اما ريزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الان چند سالی است كه كوكب خانم همسر ريزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله‌ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او كلاس ِ بالایی دارد. او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار كه گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است كه دیكر در كتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.
متن توسط علی برایمان ارسال شده بود. گم شده بود که امشب آنرا یافتیم و چسباندیمش اینجا. حالا خودش نمی دانیم کجاست؟

Friday, October 20, 2006

مانیفست ِ فمینیسم

ما به یک سند سری که همانا مانیفست فمینیسم است دست یافته‌ایم. یک بار دیگر هم در این وبلاق گفتیم که ما از این کلمه مانیفست خیلی خوشمان می‌آید ولی قدرتی خدا تا دلتان بخاهد از این فمینیسم بدمان می‌آید. بهرحال، این مانیفست توسط یکی از خانندگان وبلاق به دست ما رسیده است که برای آگاهی همه به زیور طبق برقی آراسته شد.
1- چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟
به این دلیل که هیچ‌گاه از آن استفاده نمی‌کنند.
2- چرا مردها همیشه خوشحالند؟
چون آدم‌های بی خیال فقط می‌خندند.
3- چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم‌ها انجام می پذیرد؟
زیرا هنگامی‌که زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می‌رسد، مردها همان‌جا قرار دارند.
4- اگر یک مرد و یک زن با هم از یک ساختمان 10 طبقه به پایین بیفتند کدامیک زودتر به زمین میرسد؟
خانم، چرا که آقا راه را گم می کند.
5- شباهت آقایون با آگهی‌های بازرگانی چیست؟
شما نمی‌توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی‌آورد.
6- ورزش کنار دریای آقایون چیست؟
هر موقع خانمی را در بیکینی می‌بینند شکم هایشان را تو می‌دهند.
7- به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟
با استعداد.
8- فرق بین نرخ اوراق بهادار با مردها در چیست؟
نرخ اوراق بهادار رشد می کند.
9- فرق یک شوهر جدید با یک هاپوی جدید در چیست؟
بعد از یک سال هاپو هنوز هم از دیدن شما به هیجان می آید.
10- دلیلی که مردها به مسائل کاری خود فکر نمی‌کنند.
الف- فکری ندارند. ب- کاری ندارند.
11- در آمریکا به یک مرد باهوش و با استعداد چه می گویند؟
توریست.
12- اگر مردها هم باردار می شدند آنوقت:
خدمات پزشکی در مغازه های خواروبار فروشی هم ارائه می شد.
13- مردی مدال طلای المپیک را از آن خود ساخت.
او بعدا آنرا برنز رنگ کرد.
14- یک وضعیت غیر قابل كنترل چیست؟
یک مرد در یک اتاق.
15- برای درست کردن پاپ كُرن به چند مرد نیاز است؟
3 نفر، یک نفر ماهیتابه را بر روی گاز نگه میدارد و دو نفر دیگر گاز را تکان میدهند تا گرما به تمام سطح ماهیتابه برسد.
16- مردها لباس‌هایشان را چگونه دسته بندی می‌کنند؟
''کثیف'' و '' کثیف اما قابل پوشیدن".
17- تنها یک مرد می‌تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 میلیون تومانی بخرد ویک سیستم صوتی 4 میلیون تومانی بر روی آن نصب کند.
18- زمان با ارزش مردها در کنار همسرانشان چگونه می‌گذرد؟
ملافه را روی سرشان می‌کشند و می‌گویند: ''تو خیلی نازی عزیزم".
19- یک خانم 35 ساله به بچه دار شدن فکر می کند، یک مرد 35 ساله به چیزی فکر می‌کند؟
به قرار گذاشتن با بچه‌ها.
20- شما به مردی که همه چیز دارد چه می‌دهید؟
زنی که به او نشان دهد چگونه می‌تواند از آنها استفاده کند.
21- چرا عنکبوت‌های سیاه پس از جفت گیری، جفت خود را می‌کشند؟
به این خاطر که می‌خواهند قبل از شروع خروپف جلوی آنرا بگیرند.
22- چرا مردان تنها در نیمی از زندگی خود با بحران مواجه هستند؟
زیرا آنها در تمام طول زندگی خود در دوران نوجوانی به سر می برند.
23- آینده نگری یک مرد چگونه مشخص می شود؟
به جای یک بطری 2 بطری مشروب بخرد.
24- رفتن به بار مجردها چه فرقی با رفتن به سیرک دارد؟
در سیرک كسی صحبت نمی کند.
25
- چرا مردها به دنبال خانم‌هایی هستند که هیچ گاه قصد ازدواج با آنها را ندارند؟
به همان دلیلی که آدمها ماشینی را دنبال می کنند که هیچ گاه نمی توانند در آن رانندگی کنند.
26- شما با مرد مجردی که تصور می کند بهترین هدیه خدا نصیب او شده چه می‌کنید؟
او را مبادله می‌کنیم.
27- چرا آقایون مجرد جذب خانم‌های باهوش می‌شوند؟
دو چیز مخالف نسبت به هم کشش دارند.
28- شباهت آقایون با ماشین چمن زنی در چیست؟
هر دو خیلی سخت به کار می‌افتند، در هنگام کار سر و صدای زیاد ایجاد می‌کنند و حتی نیمی از وقت را هم نمی‌توانند به درستی کار کنند.
29- نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟
چیزهایی که مردان در مورد زنان می‌دانند.
30- مردها این مانیفست را در چند دقیقه می‌خوانند؟
مردها اصلا خواندن نمی‌دانند.

Monday, October 09, 2006

اندر باب کامنت و کامنت گذاری

برای اولین بار وجود "مخاطب" را ازمادرم یاد گرفتم که وقتی کاسه یا بشقابی (البت ازجنس چینی) می‌خرید با تلنگر به آن میزد. وقتی ازاومی‌پرسیدم: " چرااین کاررامیکنی؟" می‌گفت: "به تومی‌گوید که سالم است یا شکسته" ومن درتعجب که مگر کاسه و بشقاب هم حرف میزنند؟ سال‌ها گذشت که با تجربه آموختم که بله حتی اجسام بی جانی مثل کاسه بشقاب هم ازخود واکنش نشان می‌دهند. آیا ازاین قضیه‌ی ساده نمی‌توان نتیجه گرفت که شان آدم‌‌هائی که با پدیده‌ای روبرومیشوند و کر و کور و لال باقی می‌مانند ازکاسه بشقاب هم کمتر است؟ داستان گِله‌ی غم انگیز صادق هدایت را بیاد می‌آورم که با اندوه گفته بود: "هرچه می‌نویسم یا نمی‌خوانند که به درک! یامی‌خوانند ونمی‌فهمند که آنهم به درک! ولی آنها هم که می‌خوانند خفقان میگیرند!" آدمی برکه‌ی کوچکی است که براساس صیانت ذات برای اینکه نخشکد می‌کوشد از باریکترین راه‌ها و بیراهه‌ها خود را به دریای لایزال مردم برساند. لازم نیست ازثروت بیکرانی برخوردار بود تا اینکه نسبت به هم بی تفاوت نباشیم وهمدیگررا ببینیم ونسبت به نیک وبد یکدیگرازخود واکنش نشان دهیم. شکوه و جلال دریا هم از دست دردست هم گذاشتن همین خُردک چشمه‌ها و رودها و برکه‌ها حاصل میشود. که اگر به هم نپیوندند جای دریا را کویرسوزانی خواهد گرفت که بی شباهت به جهنم نیست.
ابوغریب بخارایی

Monday, August 28, 2006

جهنم

آنچه که درزیر میخوانید جواب یک سوال واقعی است که در امتحان میان ترم ِشیمی یکی از دانشگاه های واشینگتن به دانشجویان داده شده است. جواب یکی از دانشجویان به قدری جالب بود که" استاد"از طریق اینترنت آنرا جهت آگاهی به اطلاع همگان رساند. وبه همین خاطر است که ما نیز میتوانیم از جواب هوشمندانه ی او لذت ببریم. فراموش نشود که این دانشجو تنها دانشجوئی بود که به او نمره ی بیست داده شد.
سوال: به نظر شما جهنم یک سیستم گرما ده است یا یک سیستم گرما گیر؟
اکثر دانشجویان جوابها ی خود را براسا س باورهای خود ازقانون"بویل"نوشتند. (براساس این قانون گاز هنگام انبساط سرد وهنگام انقباض گرم میشود.)
دانشجوی مورد نظر به سوال به شکل زیر پاسخ داد:
اول از همه باید تغییرات جرم جهنم را نسبت به زمان حساب کرده وبرای این منظورباید میزان ارواحی را که به جهنم وارد وخارج میشوند بدانیم. به باور من براساس یک پیش فرض مسلم، روحی که وارد جهنم بشود هرگز از آن خارج نمیگردد. برای محاسبه ی تعداد ارواحی که وارد جهنم میشوند بهتر است نگاهی به ادیان گوناگونی که امروزه درجهان وجود دارند بیندازیم . بیشتراین ادیان معتقدند که اگرهرکس جزء پیروان خاص آنها نباشد به جهنم خواهند رفت. واز آنجائیکه بیشتر از یک دین وجود دارد -وازطرفی دریک زمان هر فرد نمیتواند به بیش از یک دین اعتقادداشته باشد- میتوان نتیجه گرفت که همه ارواح به جهنم خواهند رفت. از آنجا که آمارمرگ ومیر نسبت به زمان به گونه ای" نمائی" افزایش می یابد میتوان انتظارداشت که تعداد ارواح موجود در جهنم نیز ازاین روند پیروی میکنند. حال اگرمیزان تغییر حجم در جهنم را در نظربگیریم براساس قانون بویل برای ثابت ماندن درجه حرارت وفشاردر جهنم، حجم جهنم متناسب با حجم ارواحی که به آن وارد میشود باید انبساط حاصل کند. بر این اساس میتوان دوحالت زیر را در نظر گرفت:
1) اگرسرعت انبساط جهنم ازمیزان ارواحی که به آن وارد میشود کند تر باشد دما وفشارش آنقدر افزایش خواهد یافت که دیگر چیزی از جهنم باقی نخواهد ماند.
2) اگرسرعت انبساط جهنم ازمیزان ارواحی که به آن وارد میشود بیشتر باشد دما وفشا رش آنقدرکاهش خواهد یافت که جهنم در اثر برودت منجمد خواهد شد.
کدامیک از دو حالت بالا میتواند درست باشد؟
اگرما فرضیه ای را که "ترزا"در خلال سالی که دانشجوی سال اول بودیم –به من ارائه کرد- مبنی بر اینکه:"قبل ازخوابیدن من با تو یک روز سرد در جهنم خواهد بود" بپذیریم -واین حقیقت رابه حساب بیاوریم که من شب گذشته پیش او خوابیدم –پس حالت دوم باید درست باشد بنابراین اطمینان دارم که جهنم "گرما ده " است وبرای همیشه یخ زده است. نتیجه این فرضیه آن است که از آنجا که جهنم منجمد شده دیگر نمیتواند پذیرای ارواح باشد –تنها بهشت باقی میماند که از طریق آن میتوان وجود الوهیتی را ثابت کرد که توضیح دهد: "چرا شب گذشته ترزا فریاد نزد: "اوه خدای من"!

Monday, August 14, 2006

دو فنجان قهوه

متن یک نامه برقی از یک دوست:

پروفسور مقابل کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء را روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه ی بزرگ ِ سس مایونز را برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است؟ و همه موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها را به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپهای گلف قرار گرفتند؛ و سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی را پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. " در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها را پر می کنم!" همه دانجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشنتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده. "
پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها را در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی را برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.
اول مواظب توپهای گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت را مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند. "
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، ولی همیشه،
در اون، جایی برای دو فنجان قهوه، برای صرف با یک دوست، هست!

Saturday, July 29, 2006

كشف های مردان و زنان

*
كشف های مردان و زنان
مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد.
زن مکالمه را کشف کرد و شایعه اختراع شد!
مرد قمار را کشف کرد و کارت‌های بازی را اختراع کرد.
زن کارت‌های بازی را کشف کرد و جادوگری اختراع شد!
مرد کشاورزی را کشف کرد و غذا اختراع شد.
زن غذا را کشف کرد و رژیم غذایی را اختراع کرد!
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد.
زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.
زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد!
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد.
ولی زن همچنان مشغول خرید بود!
* این که نوشتیم متن ِ ایمیلی ِ بود ارسالی از شیرین که همین امروز به ما رسید و ما هم گرم گرم چسباندیمش این تو.